اشعيا 21:8

کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

8-9 پس دیدبان را بالای حصار گذاشتم. يک روز او فرياد زد: «ای سرورم، روزها و شبها بر دیدبانگاه خود ايستاده دیدبانی كردهام. اينک فوج سواران را میبينم كه جفتجفت میآيند!» در اين هنگام، صدايی شنيدم كه میگفت: «بابل سقوط كرد! بابل سقوط كرد! همهٔ بتهای بابل خرد شدند و روی زمين افتادند!»