1-3آيا هنوز هم میخواهی با من كه خدای قادر مطلق هستم مباحثه كنی؟ تو كه از من انتقاد میكنی آيا میتوانی جوابم را بدهی؟ ايوب به خداوند چنين پاسخ داد:4«من كوچكتر از آنم كه بتوانم به تو جواب دهم. دست بر دهانم میگذارم5و ديگر سخن نمیگويم.»6آنگاه خداوند از ميان گردباد بار ديگر به ايوب چنين گفت:7اكنون مثل يک مرد بايست و به سؤال من جواب بده.8آيا مرا به بیعدالتی متهم میسازی و مرا محكوم میكنی تا ثابت كنی كه حق با توست؟9آيا تو مثل من توانا هستی؟ آيا صدای تو میتواند مانند رعد من طنين اندازد؟10اگر چنين است پس خود را به فّر و شكوه ملبس ساز و با جلال و عظمت به پا خيز.11به متكبران نگاه كن و با خشم خود آنها را به زير انداز.12با يک نگاه، متكبران را ذليل كن و بدكاران را در جايی كه ايستادهاند پايمال نما.13آنها را با هم در خاک دفن كن و ايشان را در دنيای مردگان به بند بكش.14اگر بتوانی اين كارها را بكنی، آنگاه من قبول میكنم كه با قوت خود میتوانی نجات يابی.15نگاهی به بهيموت[1] بينداز! من او را آفريدهام، همانطور كه تو را آفريدهام! او مثل گاو علف میخورد.16كمر پرقدرت و عضلات شكمش را ملاحظه كن.17دمش مانند درخت سرو، راست است. رگ و پی رانش محكم به هم بافته شده است.18استخوانهايش مانند تكههای مفرغ و دندههايش چون ميلههای آهن، محكم میباشند.19عجيبترين مخلوق من است و تنها من میتوانم او را از پای درآورم.20كوهها بهترين علوفهٔ خود را به او میدهند و حيوانات وحشی در كنار او بازی میكنند.21زير درختان كُنار، در نيزارها دراز میكشد22و سايهٔ آنها او را میپوشانند و درختان بيد كنار رودخانه او را احاطه میكنند.23طغيان رودخانهها او را مضطرب نمیسازد و حتی اگر امواج جوشان رود اردن بر سرش بريزد، ترس به خود راه نمیدهد.24هيچكس نمیتواند قلاب به بينی او بزند و او را به دام اندازد.