Your browser is out of date. If ERF Bibleserver is very slow, please update your browser.

وارد شدن
... و از همه ویژگی ها استفاده کنید!

  • آن را بخوان1. Mose 3
  • یادداشت
  • برچسب ها
  • لایک ها
  • تاریخ
  • واژگان
  • طرح برای مطالعه
  • گرافیک
  • فیلم ها
  • Special occasions
  • اهدا کنید
  • بلاگ
  • Newsletter
  • شریک
  • کمک
  • مخاطب
  • مهارت الکسا
  • برای وب مسترها
  • سیاست حفظ حریم خصوصی
  • Accessibility Statement
  • مقررات عمومی حمایت از داده ها (GDPR)
  • چاپ
  • Language: فارسی
© 2025 ERF
آزادانه وارد سیستم شوید

اول سموئيل 28

کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر

from Biblica

شائول و زن جادوگر

1 در آن روزها، فلسطينیها قوای خود را جمع كردند تا بار ديگر به اسرائيل حمله كنند. اخيش پادشاه به داوود و سربازانش گفت: «شما بايد ما را در اين جنگ كمک كنيد.» 2 داوود پاسخ داد: «البته! خواهيد ديد چه خواهيم كرد!» اخيش به او گفت: «من هم تو را محافظ شخصی خود خواهم ساخت.» 3 (در اين وقت سموئيل نبی در گذشته بود و قوم اسرائيل برای او سوگواری نموده، او را در زادگاهش رامه دفن كرده بودند. در ضمن شائول پادشاه، تمام فالگيران و جادوگران را از سرزمين اسرائيل بيرون كرده بود.) 4 فلسطينیها آمدند و در شونيم اردو زدند. لشكر اسرائيل نيز به فرماندهی شائول در جلبوع صفآرايی كردند. 5-6 وقتی شائول چشمش به قوای عظيم فلسطينیها افتاد بسيار ترسيد و از خداوند سؤال نمود كه چه كند. اما خداوند نه در خواب جواب داد، نه بوسيلهٔ اوريم[1] و نه توسط انبیا. (خروج‌ 28:30) 7 پس شائول به افرادش گفت: «زن جادوگری كه بتواند روح احضار نمايد پيدا كنيد تا از او كمک بگيريم.» آنها گفتند: «در عَيندُر يک زن جادوگر هست.» 8 پس شائول تغيير قيافه داده، لباس معمولی بر تن كرد و دو نفر از افراد خود را برداشته، شبانه به منزل آن زن رفت و به او گفت: «من میخواهم با يک نفر كه مرده صحبت كنم، آيا میتوانی روح او را برای من احضار كنی؟» 9 زن جواب داد: «میخواهی مرا به كشتن بدهی؟ مگر نمیدانی شائول تمام جادوگران و فالگيران را از كشور بيرون رانده است؟ آمدهای مرا به دام بيفکنی؟» 10 اما شائول به خداوندِ زنده قسم خورد او را لو ندهد. 11 پس زن پرسيد: «حال روح چه كسی را میخواهی برايت احضار كنم؟» شائول گفت: «سموئيل.» 12 وقتی زن چشمش به سموئيل افتاد، فرياد زد: «تو مرا فريب دادی! تو شائول هستی!» 13 شائول گفت: «نترس، بگو چه میبينی؟» گفت: «روحی را میبينم كه از زمين بيرون میآيد.» 14 شائول پرسيد: «چه شكلی است؟» زن گفت: «پيرمردی است كه ردای بلند بر تن دارد.» شائول فهميد كه سموئيل است، پس خم شده او را تعظيم كرد. 15 سموئيل به شائول گفت: «چرا مرا احضار كردی و آرامشم را بر هم زدی؟» شائول گفت: «برای اينكه در وضع بسيار بدی قرار گرفتهام. فلسطينیها با ما در حال جنگند و خدا مرا ترک گفته است. او جواب دعای مرا نه بوسيلهٔ خواب میدهد نه توسط انبیا. پس ناچار به تو پناه آوردهام تا بگويی چه كنم.» 16 سموئيل جواب داد: «اگر خداوند تو را ترک گفته و دشمنت شده است ديگر چرا از من میپرسی كه چه كنی؟ 17 همانطور كه خداوند توسط من فرموده بود، سلطنت را از دست تو گرفته و به رقيب تو داوود داده است. 18 تمام اين بلاها برای اين به سر تو آمده است كه وقتی خداوند به تو فرمود: برو قوم عماليق را به کلی نابود كن، او را اطاعت نكردی. 19 در ضمن خداوند، تو و قوای اسرائيل را تسليم فلسطينیها خواهد كرد و تو و پسرانت فردا پيش من خواهيد بود!» 20 شائول با شنيدن سخنان سموئيل زانوانش سست شد و نقش زمين گشت. او رمقی در بدن نداشت، چون تمام روز چيزی نخورده بود. 21 وقتی آن زن شائول را چنين پريشان ديد، گفت: «قربان، من جان خود را به خطر انداختم و دستور شما را اطاعت كردم. 22 خواهش میكنم شما هم خواهش كنيزتان را رد نكنيد و كمی خوراک بخوريد تا قوت داشته باشيد و بتوانيد برگرديد.» 23 ولی شائول نمیخواست چيزی بخورد. اما افراد او نيز به اتفاق آن زن اصرار كردند تا اينكه بالاخره بلند شد و نشست. 24 آن زن يک گوسالهٔ چاق در خانه داشت. پس با عجله آن را سر بريد و مقداری خمير بدون مايه برداشت و نان پخت. 25 بعد نان و گوشت را جلو شائول و همراهانش گذاشت. آنها خوردند و همان شب برخاسته، روانه شدند. 

Persian Contemporary Bible TM
Copyright © 1995, 2005, 2018 by Biblica, Inc.
Used with permission. All rights reserved worldwide.

“Biblica”, “International Bible Society” and the Biblica Logo are trademarks registered in the United States Patent and Trademark Office by Biblica, Inc. Used with permission.