Synopse der Evangelien

Vergleiche ähnliche Bibelstellen (کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر):

Matthäus 4

نخستين شاگردان عيسی

18 روزی عيسی در كنار درياچهٔ جليل قدم میزد كه«شمعون پطرس» و برادرش«اندرياس» را ديد كه سوار بر قايق بودند و تور ماهيگيری را به دريا انداخته بودند، زيرا شغل هر دو ماهيگيری بود. 19 عيسی ايشان را خوانده، گفت: «به دنبال من بياييد و من به شما نشان میدهم كه چگونه مردم را برای خدا صيد كنيد.» 20 ايشان بیدرنگ تورها را به كناری انداخته، به دنبال او رفتند. 21 عيسی از آنجا قدری جلوتر رفت و دو برادر ديگر يعنی يعقوب و يوحنا را ديد كه با پدرشان«زبدی» در قايق نشسته بودند و تورهای خود را تعمير میكردند. عيسی ايشان را نيز دعوت كرد تا به دنبالش بروند. 22 ايشان بلافاصله قايق و پدر خود را رها كرده، به دنبال عيسی رفتند.

Markus 1

16 روزی عيسی در كنارهٔ درياچهٔ جليل قدم میزد كه چشمش به شمعون و برادرش اندرياس افتاد. ايشان تور به دريا انداخته، مشغول صيد ماهی بودند، چون كارشان ماهيگيری بود. 17 عيسی ايشان را صدا زد و فرمود: «از من پيروی كنيد تا شما را صياد مردم سازم.» 18 ايشان نيز بیدرنگ تورهای خود را بر زمين گذاشتند و به دنبال او به راه افتادند. 19 كمی جلوتر، يعقوب و يوحنا، پسران زبدی را ديد كه در قايق، تورهای ماهيگيری خود را تعمير میكردند. 20 ايشان را نيز دعوت كرد تا پيرویاش كنند، كه بلافاصله پدر خود زبدی را با كارگران گذاشتند و به دنبال او رفتند.

Lukas 5

نخستين شاگردان عيسی

1 روزی عيسی در كنار درياچهٔ جنيسارت ايستاده بود و عده بسياری برای شنيدن كلام خدا نزد او گرد آمده بودند. 2 آنگاه عيسی دو قايق خالی در ساحل درياچه ديد كه ماهيگيرها از آنها بيرون آمده بودند و تورهای خود را پاک میكردند. 3 پس سوار يكی از آن قايقها شد و به شمعون كه صاحب قايق بود، فرمود كه آن را اندكی از ساحل دور نمايد تا در آن نشسته، از آنجا مردم را تعليم دهد. 4 پس از آنكه سخنان خود را به پايان رسانيد، به شمعون فرمود: «اكنون قايق را به جای عميق درياچه ببر، و تورهايتان را به آب بيندازيد تا ماهی فراوان صيد كنيد!» 5 شمعون در جواب گفت: «استاد، ديشب زياد زحمت كشيديم ولی چيزی صيد نكرديم. اما اكنون به دستور تو، يكبار ديگر تورها را خواهم انداخت!» 6 اين بار آنقدر ماهی گرفتند كه نزديک بود تورها پاره شوند! 7 بنابراين از همكاران خود در قايق ديگر كمک خواستند. طولی نكشيد كه هر دو قايق از ماهی پر شد، به طوری كه نزديک بود غرق شوند! 8 وقتی شمعون پطرس به خود آمد و پی برد كه چه معجزهای رخ داده است، در مقابل عيسی زانو زد و گفت: «سَروَر من، نزديک من نيا، چون من ناپاكتر از آنم كه در حضور تو بايستم.» 9 در اثر صيد آن مقدار ماهی، او و همكارانش وحشتزده شده بودند. 10 همكاران او، يعقوب و يوحنا، پسران زبدی نيز همان حال را داشتند. عيسی به پطرس فرمود: «نترس! از اين پس، مردم را برای خدا صيد خواهی كرد!» 11 وقتی به خشكی رسيدند، بیدرنگ هر چه داشتند، رها كردند و به دنبال عيسی راه افتادند.

Johannes 1

نخستين شاگردان عيسی

35 فردای آن روز، وقتی يحيی با دو نفر از شاگردان خود ايستاده بود، 36 عيسی را ديد كه از آنجا میگذرد، يحيی با اشتياق به او نگاه كرد و گفت: «ببينيد! اين همان برهای است كه خدا فرستاده است.» 37 آنگاه دو شاگرد يحيی برگشتند و در پی عيسی رفتند. 38 عيسی كه ديد دو نفر دنبال او میآيند، برگشت و از ايشان پرسيد: «چه میخواهيد؟» جواب دادند: «آقا، كجا اقامت داريد؟» 39 فرمود: «بياييد و ببينيد.» پس همراه عيسی رفتند و از ساعت چهار بعد از ظهر تا غروب نزد او ماندند. 40 (يكی از آن دو، «اندرياس» برادر«شمعون پطرس» بود.) 41 اندرياس رفت و برادر خود را يافته، به او گفت: «شمعون، ما مسيح را پيدا كردهايم!» 42 و او را آورد تا عيسی را ببيند. عيسی چند لحظه به او نگاه كرد و فرمود: «تو شمعون، پسر يونا هستی. ولی از اين پس پطرس (يعنی ”صخره“) ناميده خواهی شد!» 43 روز بعد، عيسی تصميم گرفت به ايالت جليل برود. در راه، «فيليپ» را ديد و به او گفت: «همراه من بيا.» 44 (فيليپ نيز اهل بيتصيدا و همشهری اندرياس و پطرس بود.) 45 فيليپ رفت و«نتنائيل» را پيدا كرد و به او گفت: «نتنائيل، ما مسيح را يافتهايم، همان كسی كه موسی و پيامبران خدا دربارهاش خبر دادهاند. نامش عيسی است، پسر يوسف و اهل ناصره.» 46 نتنائيل با تعجب پرسيد: «گفتی اهل ناصره؟ مگر ممكن است از ناصره هم چيز خوبی بيرون آيد؟» فيليپ گفت: «خودت بيا و او را ببين.» 47 وقتی نزديک میشدند، عيسی فرمود: «ببينيد، اين شخص كه میآيد، يک مرد شريف و يک اسرائيلی واقعی است.» 48 نتنائيل پرسيد: «از كجا میدانی من كه هستم؟» عيسی فرمود: «قبل از آنكه فيليپ تو را پيدا كند، من زير درخت انجير تو را ديدم.» 49 نتنائيل حيرتزده گفت: «آقا، شما فرزند خدا هستيد؛ شما پادشاه اسرائيل میباشيد!» 50 عيسی گفت: «چون فقط گفتم تو را زير درخت انجير ديدم، به من ايمان آوردی؟ بعد از اين چيزهای بزرگتر خواهی ديد. 51 در حقيقت همهٔ شما آسمان را خواهيد ديد كه باز شده و فرشتگان خدا نزد من میآيند و به آسمان باز میگردند.»